كسي كه خود ساخته و مهذب باشد به مرحله عبوديت و
تسليم محض در برابر حق تعالي واحكام الهي ميرسد و آنچه را كه پيامبران و امامان
معصوم(ع) ميگويند ميپذيرد. چنين كسي چون نفس خود را پاكيزه كرده ديگر
مسئله«منيت» و خودخواهي در او راه ندارد و هرچه ر اكه خسرو كند، نيكو ميداند.
اختلافي هست ميان بزرگان در اين كه:اوامر و نواهي
در قرآن و شريعت براي چيست؟
برادران اهل سنت ميگويند: اوامر ونواهي چيزي است
كه خدا از ما خواسته است.
ولي شيعه اين حرف و اين نظر را نميپسندد ومعتقد
است: بايد يك مصلحت تامه ملزمهاي در كار باشد، اگر چه ما آن را نفهميده باشيم.
تمام دستورها و قوانين خداوند به جهت مصلحتي است كه ما از آن اطلاع ندارم و ... .
اما قول سومي هم در اين جا وجود دارد و آن اين است
كه ميگويند: نظر فقهاي اسلام درست است اما يك حرف بالاتري در اين جا وجود دارد و
آن اين كه: خداوند امر ونهي كرده است تا روح تعبد در ما زنده شود؛ به عبادت ديگر،
امر ونهي خدا براي اين است كه ما در برابر حق تسليم شويم.
مثلاً حج از عبادتهاي بسيار مهم و بزرگ است و
ارتباطي ناگسستني با مسائل سياسي و اجتماعي دارد، اما روح تعبد در آن موج ميزند.
انسان وقتي كه درباره اعمال حج ميانديشد، فلسفه
بسياري از اعمال آن را نميفهمد؛ مثلاً فلسفه احرام بستن و طواف كردن چيست؟ به چه
جهت بايد طواف كنيم؟ سعي بين صفا و مروه چه حكمتي دارد؟ رمي جمره، ماندن در عرفات،
ماندن در مشعر، ماندن در مني و .. براي چيست؟ نميدانيم، تنها اين را ميفهميم كه
اين اعمال روح تعبد و روح تسليم را در ما زنده ميكند واين بالاترين فضيلت است.
تعبد وعبوديت به اندازهاي اهميت دارد كه خداوند
در نماز، آن را بر رسالت مقدم داشته است:«اشهد ان محمداً عبده و رسوله». يعني
پيامبر ابتدا«عبد»است و مقام عبوديت را دارد، آنگاه رسالت.
شخصي خدمت امام صادق(ع) رسيد وعرض كرد: يا بن رسول
الله! اين اناري كه در دست شماست اگر آن را نصف كني و يك قسمش را حلال كني و قسم
ديگرش را حرام، من ميپذيرم و تسليم حرف شما هستم. اين است معناي تسليم وعبوديت در
برابر احكام خدا. اين تسليم از آن روست كه حكم امام صادق(ع) حكم خداست.
از آنچه گفته شد دانستيم كه تهذيب، امر بسيار مهمي
است كه قرآن و پيامبران، به آن بسيار توصيه كردهاند. اين تهذيب در ساماندهي كار
مردم و رسيدگي به امور آنان، نقش كليدي دارد. كساني كه متصدي امور مردم و مسئول
گره گشايي از كار آنان هستند به تهذيب بيشتر نياز دارند. آنان اگر خودساخته باشند
با دل سوزي، دقت، همه جانبه نگري و وظيفهشناسي به كارها ميپردازند،اما اگر مهذب
نبودند بابيتفاوتي، سهلانگاري، سحطي نگري و كاغذ بازي با امور برخورد ميكنند.
طبيعت ادارهها اين چنين است كه هر كارمندي بايد از مسئول مافوق خود دستور بگيرد و
با قانونها و مادهها و تبصرهها پيش برود، طبعاً چنين كاري با پيچ و خم رو به رو
ميشود و گاه خستگي و دل زدگي به وجود ميآورد، اگر كارمندي مهذب و پاكيزه و داراي
قلب سليم باشد، بيهيچگونه دلسردي و بدون اين كه قوانين را پشت سر بگذارد، و
قانون شكني كند، مشكلات را حل ميكند وارباب رجوع را اراضي و خشنود به خانه
ميفرستد.
مردم اگر با چنين كارمنداني رو به رو شوند- اگر
كارشان هم حل نشود باز راضياند، چرا كه تلاش صادقانه و خالصانه آنها را
ديدهاند. نابسامانيهايي كه در پارهاي از جاها ديده ميشود معلول آن است كه
انسانهاي غير مهذب به كار گماشته شدهاند.
وقتي ميگوييم مهذب، منظورمان فقط تقيد افراد به
نماز و روزه نيست بلكه همه جنبهها را در بر ميگيرد؛ في المثل اگر فردي را به
كاري گماشتهاند و او ميبيند كه انجام آنها در توان او نيست، وظيفهاش آن است كه
كنار برودوميدان را براي افراد شايستهتري باز كند. اگر چنين كرد او خودساخته و
مهذب است.
امانت داري و حفظ اموال بيتالمال از مصاديق ديگر
تهذيب است. فردي كه مسئوليتي دارد و اموال كم يا زيادي در اختيارش هست بايد پروا
داشته باشد و آنها را در راه صحيح و به طور حساب شده و با برنامه، مصرف كند.
معلم و استادي كه تدريس ميكند و شاگردان زيادي
باو سر و كار دارند بايد مهذب باشد تا با وجدان سالم و روش صحيح، استعدادهاي
دانشآموزان و دانشجويان را پرورش دهد و آنها را براي فرداي جامعه اماده سازد.
همچنين عالمان و دانشوران بايد نفس خود را تهذيب كنند،كه اگر چنين شد،عالم اصلاح
خواهد شد.
بدين ترتيب نقش تهذيب در ساماندهي صحيح كارها و
اداره امور جامعه روشن ميشود و به عظمت قرآن وتعاليم انبياء- كه اين همه بر تزكيه
نفس تاكيد كردهاند- پي ميبريم.